این روزها فضای کسب و کار شیفتگی بسیاری نسبت به «استارت آپ» دارد اما می توان گفت اسکیل آپ هم اخیرا توانسته توجه ها را به خود جلب کند. نسبت دادن واژه استارت آپ به هر کسب و کاری که در چند سال گذشته راه اندازی شده است کار آسانی به نظر می رسد اما در مورد کسب و کارهایی که پا به سن گذاشتند و رشد کردند چه؟ آیا اسکیل آپ را می توان مفهومی در امتداد استارت آپ قلمداد کرد؟ برای درک بیشتر اسکیل آپ و تفاوت آن با استارت آپ ابتدا باید آنها را تعریف کنیم.
استارت آپ: شامل گروهی از افراد است که در جست و جوی یک ایده و مدل کسب و کار نوآورانه اند. این افراد با ایجاد یک تیم متعهد، سعی در شناسایی بازار و ساخت محصولی مطابق با نیاز بازار دارند و به دنبال اثبات این مهم هستند که آیا مدل کسب و کارشان از نظر اقتصادی جواب میدهد یا خیر.
اسکیل آپ: بدان معنی است که درآمد و هزینه شرکت با سرعت بسیار مشابه رشد می کند. اسکیل آپ در واقع شرکتی است که توانسته مدل کسب و کارش را به یک مدل تکرار پذیر تبدیل کند و تطابق محصولش با نیازهای بازار را تایید کرده و به این اطمینان رسیده است که مدل اقتصادی نه تنها در ابعاد کوچک، بلکه در ابعاد بزرگ تر نیز، جواب خواهد داد.
برخی می گویند اسکیل آپ موج بعدی نوآوری است. برخی دیگر آن را به عنوان جاده اصلی نوآوری یاد کرده اند و همچنین برخی آن را تنها راه نگه داشتن چرخه نوآوری و راه اندازی می دانند.
واضح ترین تفاوت، تناسب آن ها در بازار محصول است. اسکیل آپ توانسته تا اندازه ی قابل قبولی به تطابق محصول با نیاز بازار دست یابد. در حالیکه استارت آپ ها هنوز در تلاش برای شناخت مشتریان احتمالی، نیازهای آنان، هزینه های خرید مشتری و ویژگی های محصول هستند. از طرف دیگر اسکیل آپ ها با اثبات اینکه واحدهای آنها از نظر اقتصادی پایدار هستند، فرضیات و مدل کسب و کار خود را تأیید کرده اند.
به عبارت دیگر، اسکیل آپ ها می دانند که اگر n میلیون سرمایه را وارد کسب و کار خود کنند، در ازای آن m میلیون بازگشت سرمایه دریافت خواهند کرد. این سطح از وضوح به آنها اجازه می دهد تا با اطمینان بیشتر، کارهای خود را در مقیاسی بزرگتر از قبل انجام دهند.
در مقابل، استارت آپ ها ممکن است هنوز مطمئن نباشند که چه نوع بازده ای از تلاش های خود خواهند گرفت. به همین ترتیب، بیشتر بودجه و سرمایه آنها صرف آزمایش «فهمیدن چه چیزی مؤثر است» می شود.
از آنجایی که استارت آپ ها و اسکیل آپ ها در مراحل مختلف رشد هستند، جای تعجب ندارد که در مراحل مختلف تامین بودجه نیز، نیاز آن ها متفاوت باشد.
استارت آپ ها با سرمایه بذری پشتیبانی می شوند در حالی که میزان سرمایه گذاری در اسکیل آپ ها بسیار بالاتر است. بنابراین میتوان گفت که سطح آمادگی سرمایه پذیری یک استارت آپ و یک اسکیل آپ متفاوت است.
در مراحل ابتدایی راه اندازی شرکت، اکثر شرکت ها افرادی با مهارت را برای نقش های متفاوت تعیین می نمایند. اما زمانی که یک استارت آپ به اسکیل آپ تبدیل می شود، تعداد اعضای تیم بیشتر شده و انتظار می رود که شرکت نوپا کارمندانی با مهارت های ویژه در بخش های تخصصی خود داشته باشد تا بتواند کسب و کار خود را توسعه دهد. بنابراین استخدام ها تخصصی تر شده و افرادی به تیم اضافه می شوند که مسئولیت و نقش مشخصی دارند و در دپارتمان های مجزا مشغول به کار می شوند.
در یک استارت آپ با توجه به وظایف متعدد هر فرد، معمولاً فرآیندهای سختی وجود ندارد. و بر خلاف شرکت ها و سازمان ها، دستورالعمل های مشخص، طراحی نشده است. در این شرایط اعضای تیم غالباً تا زمانی که دریابند چه چیزی برای آن ها بهتر است، این آزادی را دارند تا فرآیندهای مختلف را آزمایش کنند.
با تبدیل استارت آپ ها به اسکیل آپ ها، مشخص شدن این دستورالعمل ها و فرایندها امری الزامی است و باید دائما تحت بهبود و نظارت قرار گیرند تا تولید محصول، تعاملات و…به درستی انجام شود. پس باید یک سیستم سازی درست انجام داد تا کیفیت محصولات و خدمات با افزایش مشتریان در اندازه های قابل قبول باقی بماند.
مدیریت و رهبری تیم های استارت آپی کوچک معمولا توسط یک نفر انجام می شود ولی وقتی تعداد اعضای تیم بیشتر می شود این کار بسیار دشوار است. به عبارت دیگر، هر چه تعداد افراد بیشتری استخدام شوند، افراد بیشتری برای مدیریت و نظارت وجود خواهند داشت.
با افزایش تعداد کارکنان و بزرگتر شدن بخش ها، در امور و عبور پروژه ها از یک بخش به بخش دیگر، خطای بیشتری وجود دارد. اگر این چالش های جدید به درستی مدیریت نشود، جریان کار از یک بخش به بخش دیگر یا از یک کارمند به کارمند دیگر دچار مشکل شده و میان آن ها درگیری ایجاد می شود و این موجب پایین آمدن روحیه کارکنان و کاهش بهره وری خواهد شد. در نتیجه لایه های مختلف مدیریتی در اسکیل آپ ایجاد می شود.